تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
وحشی بافقی
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل
که فردا بر سر خاکم نشینی
گفته بودم
چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم
که غم از دل برود چون تو بیایی